در این کتاب مصور و رنگی، حکایت موش تنبلی به نام "تینی" برای گروه سنی "ب" بازگو میشود. او هیچگاه از خانه بیرون نمیرود و همیشه در حال خوابیدن است. تینی تنها گاهی، تلفنی با "عمو تومی" حرف میزند و "عمو تومی" از گذشته برایش میگوید و هربار داستان خود را با این عبارت آغاز میکند: "در یک روز بهاری...". او از زبان مادرش شنیده که صبحی بهاری به دنیا آمده و او که هرگز بهار را ندیده منتظر آمدن بهار است تا به قول "عمو تومی" او را صدا کند.